وقتی همه خواب بودند

هیچ چیز در تخیل آدمی نیست که وجود نداشته باشد زیرا مغز آدمی محدود به گیتی است.

تبلیغات تبلیغات

تصمیم

تصمیممو گرفتم فقط میمونه زمانش و نحوه انجامش بهش فکر کردم با قرص هام میخوابم... یادته من از کوبیده بدم میومد ولی تو عاشقش بودی.امروز کوبیده ای که دیروز ناهار لب نزدم آوردم بازش که کردم یه قاشق به زور نگاهای علی خوردم اشک تو چشام جم شد.فهمید... تو کوبیده خیلی دوست داری...حالا نصفه شبه همون کوبیده ای که نخوردمو آوردم خونه و دارم با گریه میخورم.به اکبر جوجه تو شمال فکر میکنم و اینکه همه جارو خون گرفته بود.به کوبیده فکر میکنمو به گربه هامون...به دستای تو قکر
ادامه مطلب

چشمات

وقتی نگاهت میکنم میفهمم که چشمات دیگه برق نمیزنه اما وقتی سرتو گذاشتی تو بغلم احساسش کردم وقتی ازت فرار کردم قلبم توی دهنم میزد حالا به تنها چیزی که فکر میکنم اینه که دوز ۸۰۰ ترانکوپین آدمو میبره تو کما و من یه عالمه از این قرصا دارم و از اونشبه تو کمام. از خودم بیزارم میخوام از این کما دربیام دوباره بهت گفتم اگر مال من باشی دستتو میگیرم میبرم نیازی نیست این آدما رو ببینیم.چون میدونم ته دلت این آدما اونقدر مهمن که هر دوروغشون میتونه تو از من بگیره.
ادامه مطلب

باور بکن عزیزم...باور

میدونی چند روزیه دیگه برام مهم نیست اون آدمی که یه زمانی خیلی مهم بود!البته اینم بگم که تصمیم نگرفتم قرار یا به قول نسل جدید date بذارم. دارم مرور میکنم....میدونی همه بلدن تو خوبی آدمو بخوان... همه بلدن حرفای قشنگ بزنن شاخه گل بخرن بخندوننت گولت بزنن تو آرامش نصیبت شد و کلی راه و زخم های پا نصیب من...اون رفته و نگرانم نمیدونم حالش چطوره... حتی برام باورنکردنیه که نگران کسی جز تو هستم... شاید چون تو ترسویی نگرانم.امیدوارم تو به خودت اومدی اونم به خودش
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها